Fix me| Part 52
دختر با ذوق به کافه رسید. تو جاش نشست و آماده ی اومدن تهیونگ شد تا نقشش رو عملی کنه. اون قرار بود بهش اعتراف کنه و تهیونگو قبل از مرد، مال خودش کنه. نیشخندی زد ولی بعد به لبخندی تغییرش داد تا قیافه ی معصوم و مظلومش رو حفظ کنه.
بعد از ده دقیقه، با دیدن پسر، خوشحال شد، اما با دیدن اون استایل.. چرا اونطوری اومده بود سر دیت؟ نکنه دیوونه شده بود؟ مخصوصا تو کافه به اون شیکی؟!
پسرک رو به روی دختر نشست و تا سوجین اومد حرفی بزنه، خودش با اول حرف زدن، حرف اون رو قطع کرد و با قیافه ای جدی گفت..
+باید حرف بزنیم.
دخترک که از جدی بودن پسر کمی متعجب شده بود، دیگه چیزی درمورد لباسش نگفت و با لبخندی ملایم سری تکون داد.
: حتما!
پسر شروع کرد، نمیدونست چطوری بگه که دل دختر نشکنه.
+ببین سوجین.. تو واقعا دختر خوبی هستیا! جدی میگم. ولی...
و ولی. همیشه یه "ولی" ای وجود داشن تا کارو خراب کنه.
سوجین اخمی کرد.
سوجین: ولی چی؟
پسر آهی کشید و ادامه داد. سعی میکرد تماس چشمیای با دختر برقرار نکنه.
+ولی راستش.. ببین من از اولش جونگکوک رو دوست داشتم! دوست که نه.. میتونم بگم عاشقشم. ولی میترسیدم بهش بگم چون ممکن بود که دوستیمونو از بین ببرم. و دقیقا همون موقع که میخواستم یکاری کنم که ازش فاصله بگیرم تا بتونم حداقل کمی از احساساتم رو بخوابونم، تو پیدات شد! و خب آره.. گفتم میتونم با قرار گذاشتن با تو عشقم به کوک رو فراموش کنم. ولی احساسم به اون بیشتر از این حرفاست که بتونم از بین ببرمش! و الان میخوام ازت معذرت خواهی کنم چون میدونم الان داری احساس میکنی که من ازت سو استفاده کردم و به طور کلی بازیت دادن. و بهت حق میدم اگه ازم عصبانی باشی! درک میکنم. ولی خواستم دیگه ادامش ندم که هم تو بیشتر اذیت نشی، هم من. بابت همه چی ازت ممنونم، ولی فکر نکنم دیگه درست باشه هم دیگه رو ببينيم. امروز هم به جونگکوک اعتراف میکنم..
بعد تموم شدن حرفهاش، نیم نگاهی به دخترکی که تمام مدت با چشمهای درشت باز شده و دهنی باز بهش زل زده بود، کرد و سرش رو به پایین انداخت.
سوجین خنده ای عصب سر داد و دستش رو تو موهاش برد. و بعد محکم دستش رو رو میز کوبید و با چشم های اشکی و عصبی سر پسرک داد زد.
سوجین: داری شوخی میکنی؟ ها؟
همه ی افراد تو کافه به اون دو زل زدند، بعضی ها ترسیده و بعضی ها کنجکاو شده بودند.
پسر دیگه اجازه ی حرف ده و یا اعتراضی به سوجین نداد و از سر جاش بلند شد و با قدم های بلند و محکم کافه رو ترک کرد.
و حالا سوجین مونده بود سوجین.
سوجین: اون عوضی منو بازی داد.. نه امکان نداره! عمرا بزارم به جونگکوک برسه..
بعد از ده دقیقه، با دیدن پسر، خوشحال شد، اما با دیدن اون استایل.. چرا اونطوری اومده بود سر دیت؟ نکنه دیوونه شده بود؟ مخصوصا تو کافه به اون شیکی؟!
پسرک رو به روی دختر نشست و تا سوجین اومد حرفی بزنه، خودش با اول حرف زدن، حرف اون رو قطع کرد و با قیافه ای جدی گفت..
+باید حرف بزنیم.
دخترک که از جدی بودن پسر کمی متعجب شده بود، دیگه چیزی درمورد لباسش نگفت و با لبخندی ملایم سری تکون داد.
: حتما!
پسر شروع کرد، نمیدونست چطوری بگه که دل دختر نشکنه.
+ببین سوجین.. تو واقعا دختر خوبی هستیا! جدی میگم. ولی...
و ولی. همیشه یه "ولی" ای وجود داشن تا کارو خراب کنه.
سوجین اخمی کرد.
سوجین: ولی چی؟
پسر آهی کشید و ادامه داد. سعی میکرد تماس چشمیای با دختر برقرار نکنه.
+ولی راستش.. ببین من از اولش جونگکوک رو دوست داشتم! دوست که نه.. میتونم بگم عاشقشم. ولی میترسیدم بهش بگم چون ممکن بود که دوستیمونو از بین ببرم. و دقیقا همون موقع که میخواستم یکاری کنم که ازش فاصله بگیرم تا بتونم حداقل کمی از احساساتم رو بخوابونم، تو پیدات شد! و خب آره.. گفتم میتونم با قرار گذاشتن با تو عشقم به کوک رو فراموش کنم. ولی احساسم به اون بیشتر از این حرفاست که بتونم از بین ببرمش! و الان میخوام ازت معذرت خواهی کنم چون میدونم الان داری احساس میکنی که من ازت سو استفاده کردم و به طور کلی بازیت دادن. و بهت حق میدم اگه ازم عصبانی باشی! درک میکنم. ولی خواستم دیگه ادامش ندم که هم تو بیشتر اذیت نشی، هم من. بابت همه چی ازت ممنونم، ولی فکر نکنم دیگه درست باشه هم دیگه رو ببينيم. امروز هم به جونگکوک اعتراف میکنم..
بعد تموم شدن حرفهاش، نیم نگاهی به دخترکی که تمام مدت با چشمهای درشت باز شده و دهنی باز بهش زل زده بود، کرد و سرش رو به پایین انداخت.
سوجین خنده ای عصب سر داد و دستش رو تو موهاش برد. و بعد محکم دستش رو رو میز کوبید و با چشم های اشکی و عصبی سر پسرک داد زد.
سوجین: داری شوخی میکنی؟ ها؟
همه ی افراد تو کافه به اون دو زل زدند، بعضی ها ترسیده و بعضی ها کنجکاو شده بودند.
پسر دیگه اجازه ی حرف ده و یا اعتراضی به سوجین نداد و از سر جاش بلند شد و با قدم های بلند و محکم کافه رو ترک کرد.
و حالا سوجین مونده بود سوجین.
سوجین: اون عوضی منو بازی داد.. نه امکان نداره! عمرا بزارم به جونگکوک برسه..
۱۴.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.